حمید مصدق
این شعر آرزوی شما نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در شبان غم تنهايي خويش،
عابد چشم سخنگوي توام .
من در اين تاريكي،
من در اين تيره شب جانفرسا،
زائر ظلمت گيسوي توام .
شكن گيسوي تو،
موج درياي خيال .
كاش با زورق انديشه شبي،
از شط گيسوي مواج تو، من
بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم .
كاش بر اين شط مواج سياه،
همه عمر سفر مي كردم .
*****
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۳۸۴ ساعت 12:37 توسط ّّّّّ نوشین(قاصدک)
|
سمپانگه:نام گلی است افسانه ای و زردرنگ که در دره ای به نام گلمرگ میروییده ودارای عطری مست کننده وشهوت انگیز است